بسم الله مهربون :)

 

یه مرحله ای از زندگی هست که البته خیلی هم بی رحمه و اون نقطه ایه که تو میدونی دیگه از این به بعد قرار نیست هیچ اتفاقِ دیگه ای بیفته و انقدر منطقی و عاقلانه فکر میکنی که هیچ چیزی رو به جز واقعیت های تلخ و زجرآورِ رو به روت نمیبینی.

دلم رویا میخواد، خیال بافی میخواد. این حجم از واقعیت های تلخ و عذاب آور داره بهم آسیب میزنه. دلم میخواد دوباره فکر و خیالم پرواز کنه به آینده، اصلا به آینده هم نه، به اتفاق های قشنگ، به حس های خوب، به انرژی های مثبت، اما این روزا انقدر عاقل و منطقی شدم، انقدر با عقلم فکر میکنم و با عقلم تصمیم میگیرم که این بار از شدت منطقی بودنم دارم آسیب میببنم!

 

+ خیلی التماس دعا :)

+کامنت های پست قبلی رو بعد امتحانم جواب میدم حتما، ببخشید :)


مشخصات

آخرین جستجو ها