بسم الله مهربون :)


اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!


امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که میدونم بابامم کاملا راضیه. از عصر هی دارم به اهل منزل تاکید و حتی التماس (!) میکنم که این قضیه رو یه جوری خودتون جمع کنید که بابا نیاد با من حرف بزنه. نمیخوام واقعا.حوصله ی بحث و شنیدن نصیحت رو ندارم. تا الان هم که هیچی نگفته البته و عکس العملی نداشته ولی نگرانم :(


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها